خنده بازار
ارسال در تاريخ چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:مطالب جالب و خواندنی,لیست تلفن, توسط saeed ali

روزگار

روزگاریست که همه عرض بدن میخواهند

همه از دوست چشم ودهن میخواهند

 

دیو هستند ولی مثل پری میپوشند

گرگ هایی که لباس پدری میپوشند

 

آنچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند

عشق را همه با دورکمر میسنجند

 

خوب طبیعی است که یک روزه به پایان برسد

عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

 



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ دو شنبه 24 مهر 1398برچسب:مطالب جالب و خواندنی,روزگار, توسط saeed ali

منو اینطور به یادت بیار

به ماه که نگاه میکنی به یاد یه دل روشن بیفت

به گل که نگاه میکنی به یادم بیفت که بعد رفتنت پر پر شدم

به خورشید که نگاه میکنی به یاد گرمایه تنم بیفت

به ابر نگاه میکنی به یاد خودت بیفت چه زود از زندگیم رفتی

به ساعت نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که همیشه منتظرته

به درخت نگاه میکنی به یاد بچه ای بیفت که با دوست داشتنت رشد کرد

به ساختمون نیمه کاره نگاه میکنی به یاد عشق ناتمومون بیفت

به عشق جدیدت که نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که هنوز به خاطرت تنها مونده

خلاصه به هرجا که نگاه میکنی به یاد کسی بیفت که همیشه دوست داشت

دروغ بلد نیست

.

.

.

.

.

.

.

.

هنوزم دوست داره

 

 

ارسال در تاريخ شنبه 22 مهر 1398برچسب:مطالب جالب و خواندنی,منو اینطور به یادت بیار, توسط saeed ali

اجازه

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی‌کشی؟

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.

خیلی عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...

 

از وبلاگ پسرك چوپان

 

ارسال در تاريخ شنبه 22 مهر 1391برچسب:مطالب جالب و خواندنی,اجازه گرفتن جوان دانا, توسط saeed ali

                                     ای کاش میدانست...

سلام به همه ی دوستایی که دوست صمیمی شون روکه خیلی دوست دارند ولی حیف که اون دوست، دوستش نداره

دوستان این اولین نوشته ای است که از اول تا آخرش رو خودم نوشتم

 هر وقت این موضوع دوست به یادم می افتد ماجرای،<یکی بود یکی نبود وقتی اون یکی بود این یکی نبود و وقتی لین یکی بود اون یکی نبود>یادم می افته و خیلی ناراحتم میکنه



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:مطالب جالب و خواندنی, ای کاش میدانست,,,, توسط saeed ali

دماغ عمل کرده

 

اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلی‌ت می‌جنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده 

*****************شعر طنز***************** 

اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 19 مهر 1398برچسب:مطالب جالب و خواندنی, دماغ عمل کرده, توسط saeed ali

                             چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا؟

مامان
- بله ؟
- من می خوام به دنیا بیام …
- باشه .
- مامان
- بله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بله ؟
- من جیش دارم
- خ



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 8 مهر 1398برچسب:مطالب جالب و خواندنی, چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا؟ , توسط saeed ali

                                                       ضد حال یعنی...
 
ضدحال يعنی وقتی منتظر فيلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال يعنی بعد از کلی مصيبت که بابات برات موبايل ثبت نام کرده همه سيمکارتا بياد جز مال تو!
ضدحال يعنی يه جلسه سر کلاس نری فقط همون يه جلسه استاد حضور غياب کنه!
ضدحال يعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون...



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ پنج شنبه 5 مهر 1391برچسب:مطالب جالب و خواندنی,ضد خال یعنی, توسط saeed ali

 درمان شگفت انگیز

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود.

پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، اما دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند و هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکند محرم بیمارش است، اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.

به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.

تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...

 



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ پنج شنبه 3 مهر 1398برچسب:مطالب جالب و خواندنی, درمان شگفت انگیز, توسط saeed ali

                                           زنگ شاد

تلویزیون داره میگه : جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...

یهو مامانم برگشته میگه : مسیرشون مشخصه دیگه ...

اینترنت .. آشپزخونه...

اینترنت... دستشویی...

اینترنت...  تخت خواب ...!!!

غضنفر می ره عیادت مادرزنش. می پرسه “بهتری؟”

مادرزنش می گه: “تبم قطع شده ولی گردنم هنوز درد می کنه…”

                             غضنفر می گه: “انشاالله اون هم قطع می شه!”



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ پنج شنبه 1 مهر 1391برچسب:مطالب جالب و خواندنی,زنگ شادی, توسط saeed ali

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد